حنظل
میوه ای است بسیار تلخ، به شکل هندوانه بسیار کوچک، در جاهای خشک می روید و
مصرف دارویی دارد.
حنظلی
اگر وجهی مشترکی میان دنیاهامان بود، شاید واژه ها یادآورد ِ برخی تصویرها باشند و
تصویرها یادآوردِ برخی مفاهیم، ورنه بیشتر مشتی خزعبلات و هذیان را می مانند که هیچ
مفهومی ندارند
آرشیو پیشین September2004 October2004 November2004 December2004 January2005 February2005 March2005 April2005 May2005 June2005 July2005 ... March2006 April2006 May2006 June2006 July2006 August2006 September2006 October2006 November2006 December2006 January2007 February2007 March2007 April2007 May2007 ... August2007 September2007 October2007 November2007 December2007 January2008 February2008 March2008 April2008 May2008 June2008 July2008 |
۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه
پیش نویس: در عالم خدا، هیچ چیز صعب تر از تحمل مُحال نیست. مثلا تو کتابی خوانده باشی و تصحیح و درست و معرب کرده، یکی پهلوی تو نشسته است و آن کتاب را کژ می خواند. هیچ توانی آنرا تحمل کردن؟ ممکن نیست. و اگر آنرا نخوانده باشی، تو را تفاوت نکند – اگر خواهی کژ خواند و اگر راست، چون تو کژ از راست تمیز نکرده ای ( مقالات مولانا – فیه ما فیه) قضاوت دیگری را، در گاههایی که بلند است و جدی، در گاههایی که گزنده است و نشانه رونده، در گاههایی که پرسشگر است و ویران کننده شماتت می کنند. توجیهات بسیار مشابه اند: انسان بزرگوار کسی است که قضاوت نکند، کسی است که دیگران را آنطور که هستند بپذیرد، زیرا که صحبت همه از تفاوت است و هیچ ایده ای بر ایده دیگر برتری ندارد. که درست و غلط، زیبنده و نازیبنده، سطحی و غیرسطحی، اصیل و قلابی، شگرف و محقر، همه نسبی اند.که انسانها آزادند و باید به این آزادی احترام گذاشت چراکه همه ما به دنبال دموکراسی هستیم و آزاد اندیشی. قضاوت نکردن این مدعیان آزاد اندیشی و نسبی گرایی اما آیا حاصل پختگی این ایده است؟ حاصل مشاهده کردن و دریافتن تفاوتها و آنگاه کام برگرفتن به حکم اینکه انسانها تنها متفاوتند؟و یا حاصل کاهلی نگاه پرسشگر است؟ حاصل کژی و بی بضاعتی سنجه هایی که همه چیز را یکسان می سنجند و عقیم از طرح تردیدی که پرسش از چرایی می کند، به سهولت و ایمنی خنثی بودن و سهل انگاشتن پناه می برد، به تصویر اغواکننده انسان ِ متمدنی که پذیرا است و کسی را نمی رنجاند، و به همه چیز به دیده احترام می نگرد. اما حتی این انسانهای متمدن ِ پذیرا هم در بزنگاههایی عنان از کف می دهند، و این سوال در تمنای پاسخ می ماند که آیا پیشتر هم می دیدند و دم در می کشیدند؟ و یا اینک که شکافها اینقدر عمیق شده اند و سهل برای دیده شدن، و تفاوت ها دایره اعتقاد و باورهای مقدسشان را به آشوب می کشند، دیگر گاه گاهِ خاموش نشستن نیست که اینک جهادی بزرگ در راه است؟! قضاوت کردن برای من به نوعی متهورانه است، چراکه در جریان قضاوت، اندیشه قضاوت کننده هم از گزند گی و پویایی مصون نمی ماند. به چالش کشیدن نگرشی بدون به چالش کشیده شدن قضاوت کننده ممکن نیست (مگر آنکه غرولند کردنهای خاله زنکی و دخترانه را هم در زمره قضاوت کردن جمع بزنیم). البته این پویایی و گزندگی شاید تنومندی این را ندارد که اندیشه قضاوت کننده را همچون برسازه ی ِگفتگویی دو سویه آبستن کند، و گرچه قضاوت کننده در مقام تبیین، به قول لکان نسبت به حقیقت میل پنهان خویش ناآگاه است، اما فی الواقع این فقدان شناخت که برسازنده سوژه است به نوعی به بازشناخت و نقد درونی ایده قضاوت منتهی می شود. |
ژکان
گنجینه
-Memento
|