حنظلی spacer

spacer

spacer

۱۳۸۷ تیر ۲, یکشنبه

پدر!
به جای بذرهای زندگی
تا چشمهای من درو می کنند علفهای هرز رسته اند
حرامیان تاریخ
باکره پس می اندازند
و ما برخاسته از خوابی مشوش
تعبیر این خواب ندانستیم
که اینک هزار اسماعیل در قربانگاه
به تیغ عشق سر بریدیم
و گله سر در آبشخور
پس مانده ی ِ نشخوار خوشبختی و پیشرفت فرو می دهد
شاد از آنکه از بیم گرگ بر حذر
فربه به مسلخ می رود

|
spacer