پاره جُستارها بر پاره پاره گفتارها
دوباره ای براورکات و دیگران-دوستان
جدیت در زندگی اصالت دارد.طرح ایده های اصیل در زندگی نیاز به جدیت دارد.اما زندگی چطور؟اصالت دارد؟!کجای بوی گند ِ این بازارچه این اصالت را به ذهن متبادر می کند؟زندگی از نوع اورکاتی،خانه هایی که با یک کلیک و بدون زحمت مایملک می شوند،نداشته هایی که داشته می شوند، آری شاید برای اشتراکیون اصالت داشته باشند!بی اصالتی ِ اصیل!
اورکات چیست؟ تفریح؟ بازی؟ سرگرمی؟شوخی؟ روسپی خانه؟ بنیاد ِ بسط ِ روابط ِ شل ِ انسانی؟ اشتراک یاب؟ صحنه ای که در آن همه برای هم دست می زنند؟ ادای احترام و صمیمیت توسط چسباندن ِ آگهی در معرض دید عموم توریستها و آنها که چوکشان در آنی از زیپ شلوارشان بیرون می جهد(Testimonials)؟تبلیغات چی ِ روابط کپک زده و عادت واره؟ تابلوی درج ِ افتخارات شخصی و فتوحات ِ اندیشه های ساعتی و توریستی؟ارتباط دهنده اعظم با گوشه های ناپیدا برای آنان که در ساده ترین ارتباطات وامانده اند؟اورکات چیست؟!
پیشترها در ژکان نوشته بودم:
هر امری که از سوی همگان تایید شود باید در درستی اش ،برازندگی و اصالتش شک کرد.نگاهی دقیقتر به زیبایی شناسی ِ هنری ِ توده،گوش ِ موسیقیایی ِ توده،شاخصهای ِ زندگی ِ توده،شادی وخوشیهای توده و در کل به مفاهیمی که از سوی خیل تایید می شود و مواجهه با آن در پارادایم ِ ژکانگی، مبین این حکم است.حتما می پرسید پس دموکراسی چه ؟!دموکراسی به مفهوم امروزی دروغی برای ارضای توده است،برای آرامش روان ِ چاق ِ توده ،حکومت اقلیت زیرک بر اکثریت احمق.نگاهی به ایالات متحده آمریکا و انتخابات اخیر آن بیاندازید تا بهتر مفهوم دموکراسی را دریابید.
در پاردایم ِ ما،جایگاهی برای قانون اعداد بزرگ وجود ندارد.تایید همگانی و گله وار هیچ معیار ِ ارزش گذاری ِ ما بر آنچه تایید می شود نیست،بل حتی معیار شک و تردید در ماهیت آن امر است.اینکه 700 هزار نفر یا بیشتر عضو اورکات هستند دلیل بر موجه بودن ِ آن است؟از این 700 هزاران در بخشهای زیاد دیگری نیز می توان سراغ گرفت.مهر تایید ِ حاصل از مشارکت ِ خیل بر سینه آنها هم نقش باید ببندد؟
هدف از نوشتن در مورد اورکات ریشه یابی و آسیب شناسی و ارائه یک تحلیل ِ جامعه شناسانه و علمی و ارائه راهکار نیست.من قصد نوشتن مقاله علمی ندارم. نوشتن در مورد ِ اورکات گزندگی ِ زهرآلود ِ نشتر ژکانگی بر پوست ِ صورتی ِ تهوع آور انبوهگی است و خوشا آنان که توان ِ هضم و یا نقد ِ این گزندگی را داشته باشند.در مورد گزندگی در نوشتار پیشترها در ژکان مفصل بحث کرده ایم.
دوست ِ عزیز،ویران سازی و به زمین کوبیدن در گاههایی بهترین رویکرد ممکن است اما نه برای آنان که خوابیده اند یا خود را به خواب زده اند.ژکانگی هیچگاه آنان را صلا نمی دهد.
دوست عزیز،زندگی ساده نیست و ایده های آن نیز نباید ساده انگارانه باشد.آنچه اکنون اینگونه می گذرد حاصل ِ همین ساده انگاریهاست:در روابط و دوستی های مرام- محور و تنهایی -گریزو اندیشه گا،در پدیده های ساده ای چون اورکات،در شخصیت های پوچ و بی اصالت و فارغ از جدیت،در خوشیهای ساعتی و نورانی،در گردشهای توریستی.
من نقد اورکات و بررسی همه جانبه آنرا نمی کنم.که آیا آنان که پشیمانند چه؟آنان که نیستند چطور؟آیا این بیش از حد سطحی نگری نیست که بگوییم آنان که در اورکات عضو نیستند از این معرکه وارسته اند؟!پس همه آنان که کامپیوتر ندارند از این گونه اند؟!چه کسی چنین ادعای مسخره ای خواهد کرد؟اگر کمی در خوانش جدیت به خرج دهید خواهید دید که من هیچگاه ساده سازی نکرده ام که همه افراد برای سکس به اورکات آمده اند.متن بطور واضحی استفاده کنندگان اورکات را جدا ساخته است، اینها که دیگر خوانش ِخود ِ خطوط ِ نوشته هستند،وای برخوانش نوشته های بین ِ خطوط.
من نوشته ام که دیدن این چیزها آزارم می دهد،و دیدن دوست ِ من به معنای تماشای یک ویترین نیست،به معنای نگریستن و اندیشیدن و قضاوت و پرسش از چرایی یک امر است.
هزاران خانه باید بازگردم به عقب اگر بخواهم تبیین کنم که چرا نقد ننوشته ام و به علل ِ کم مطالعه گی جوانان اشاره نکرده ام و تحلیل ِ علمی ارائه نداده ام!آری! فهم ِ رویکرد ژکانی و گزندکی در نوشتار!تهوع نیز هم!
کارکردهای غالب ِ اورکات چیزی جز آنچه به آن اشاره شد است؟پدیده ای با چنین ساختاری آیا کارکردی جز این خواهد یافت؟آنچه تا حدودی کارکرد ِ پدیده ای را مشخص می کند ساختار و ویژگیهایی است که آن پدیده صاحب آنهاست.اگر براستی نیاز به برقرای ارتباط و همفکری و اشتراک ایده ها بود آیا همان Group های ساده Yahoo کافی نبودند؟Forum های گونه گون بسنده نبودند؟ساختار ِ اورکات که در آن همه باید ببینند و بدانند که فرد در چه جاهایی عضو است،چه دوستانی دارد،چه شکلی است،غذا چه می خورد،دوستانش در موردش چه فکر می کنند و... آیا جایی برای اشتراک اندیشه هاست؟جایی برای همفکری؟ دوست عزیز،باز هم می گویم:در مرداب تنها می توان لاشه یافت،شاید اما لاشه های خوش خط و خال!
دخترکی می گفت ما به این ابراز احساسات و علایق نیاز داریم{Testimonials}من از این ابراز علاقه و صمیمیت و محبت لذت می برم.کدامین ِ شما اما براستی حاضرید علاقه خود به پدر،مادر یا معشوق خویش را اعلامیه وار مکتوب کرده بر دیواری بچسبانید که در معرض دید ِ خیل است؟حتی بر دیوار اتاقی که تنها خودتان آنرا ببینید؟آیا با تماشای هرباره آن حالت تهوع نمی گیرید؟آری!آن چیزها که اصالتی داشته باشند خود را از معرکه بده بستانهای فرومایه دور نگاه می دارند.
براستی که یافتن ِ اینگونه همفکر و بدین سان احساس راحتی و رهایی کردن موضوعی بسیار خوب برای نوشتنهای پسین است.در این باره حتما خواهم نوشت.
و آری!تب اورکات خواهد خوابید.و اینکه هنوز در هر دقیقه چهل نفر به وبلاگ نویس ها اضافه می شوند(که باید دید چه سهمی از آن مربوط به ایران است) و اینکه من هنوز در وبلاگ می نویسم دلیلی برای رد ِ این حرف نیست.من نوشتن را با تب ِ وبلاگ نویسی شروع نکردم که با از مد افتادنش هم تمام کنم.و آری!همه آنها که وبلاگ نویسی زمانی برایشان مد بود اینک بقول خودشان دچار یاس وبلاگی شده اند! و دیگر نمی نویسند،همانها که نوشتن در وبلاگ برایشان بر اساس انگیزه های اروتیک و بادکنک بازی و خودنمایی و نیاز به تایید دیگران شکل می گرفت{کاری ندارم که ریشه های این انگیزه ها در کجاست و امیدوارم در این نوشتار به دنبال ِ تحلیل آسیب شناسانه نگردید گرچه بسیار بر این علل واقفم که بر خلاف بسیاری از همراهانم همواره با مزخرف ترین و پست ترین و بیمایه ترین و متفاوت ترین گونه های انسانی در رابطه بوده ام و همواره به نظاره نشسته ام و هیچگاه خویشتن را از آنان جدا نکرده ام و چشم بسته حکم نداده ام،من از میان بستر ِ گرم خویش اینگونه حکم صادر نکرده ام دوست من}
همه چیز را می توان زیبا انگاشت.رنگ ِ صورتی ِ انبوهگی بر آن زد و برایش نماز ِ خیل به جا آورد.برای هر پدیده ای می توان کارکردهای مثبت و خوشگل تراشید.آنچه اما اینک بر ما عیان است بوی ِ گند ِ هرزگی ِ اورکات و اورکاتیون است.ما بیماران را ببخشایید.